Tag Archives: اسکیزوفرنی

دلوز و رویداد

یکی از جزم‌های جا افتاده در مورد تحول اندیشه‌ی دلوز در طول حیات فکری‌اش این است که او در کتاب منطق معنا (۱۹۶۹) مفهوم «رویداد» را مطرح کرد و پس از این دوره این مفهوم را کاملا کنار گذاشت، چنان‌ که در آثار بعدی او، به‌خصوص در آثار مشترک‌اش با گواتری، هیچ اثری از این مفهوم نمی‌توان یافت...

ادامه مطلب

«بی‌جهانی» و «بنیادگرایی»: دو روی یک سکه؟

دلوز در فصل هفتم سینما ۲ توصیف متفاوتی از «وضعیت مدرن» عرضه می‌کند: «واقعیت مدرن این است که ما دیگر به این جهان باور نداریم. ما حتا به رویدادهایی که برای‌مان رخ می‌دهند، رویدادهایی چون عشق، ازدواج و مرگ، باور نداریم، انگار این رویدادها فقط تا حدودی به ما مربوط می‌شوند»...

ادامه مطلب

زمانِ بحران‌ها (و گیلاس‌ها) – بخش سوم و پایانی

بحران، در جلد نخست، اولین تعیّن مفهومی خود را در تفکیک سپهر تولید از سپهر گردش پیدا می‌کند. جلد دوم، این مفهوم را با تعّین خاصی از فرآیند گردش غنی می‌کند: قطع هم‌آهنگیِ برگشت‌های سرمایه‌ی ثابت و سرمایه‌ی در گردش. جلد سوم، تعیّن مشخص‌تری را از پیوند بحران با...

ادامه مطلب

زمانِ بحران‌ها (و گیلاس‌ها) – بخش دوم

بحران‌ در گروندریسه به سه طریق طرح می‌شود، یک‌بار از طریق واقعیت تجربه‌شده‌ی بحران اقتصادی آمریکا در سال 1857، بار دیگر به‌واسطه‌ی شرایط عام امکان‌ وقوع‌شان و، در نهایت، به نحو استعاری در قالب جنون و دردِ انشقاق...

ادامه مطلب

زمانِ بحران‌ها (و گیلاس‌ها) – بخش اول

تلقی مارکس از بحران‌ها همچون تلقی او از طبقات است. او تعیّنات هر دو را در وجوه متفاوت منطق سرمایه نشان می‌دهد: فرایند تولید، گردش، و بازتولید سرمایه. مارکس نظریه‌ای ایجابی، منسجم، و خاتمه‌یافته در باب بحران را صورت‌بندی...

ادامه مطلب