قیام ۲۷ فوریه ۱۹۱۷ سیستم پلیس تزاری در پتروگراد را، که مهمترین حلقه پیوند شهروندان با حکومت بود، بهتمامی نابود ساخته و پایتخت را به آشوب درانداخت.[۱] بیقانونی به فاصله کوتاهی خیابانهای شهر را فراگرفت؛ سربازان مست انبارهای شراب را غارت میکردند تا بنوشند و مستتر شوند و مجرمانِ آزادگشته از زندان راحت برای خود اسلحه جور میکردند.[۲] آدمهای متین و معقول تردیدی نداشتند که این بینظمی تحملناپذیر باید در کوتاهترین زمان ممکن متوقف شود. اما برای انقلابیونِ پایبند انقلاب’[۳] قیام هنوز به پایان نرسیده بود؛ حتی در ۲۸ فوریه نیز هنوز از پشتبامها و پنجرههای طبقات بالاترِ ساختمانهای مرتفع صدای شلیک مسلسل میآمد، که مردم اعتقاد راسخ داشتند کار باقیماندههای پلیس پروتُپُپُف یا افسران ضدانقلابی است.[۴] پتروگراد نیاز مبرم به یک نیروی پلیس سازمانیافته داشت، حال چه برای اعاده نظم و قانون و چه برای دفاع از انقلاب. به واقع مسیر آتی انقلاب به میزان زیادی به چگونگی سازماندهی نیروی جدید پلیس بستگی داشت. اگر آن گروهی که مبرمترین کار را اعاده نظم و قانون میدانستند یک نیروی پلیس کارآمد را در خیابانهای استقرار میبخشیدند، معنایش این میبود که پروسه انقلابیای که به راه افتاده بود متوقف خواهد شد. از سوی دیگر اگر انقلابیون موفق میشدند توده خیزشگر را برای دفاع از انقلاب مسلح کنند، نتیجه قطعاً تشدید پروسه انقلابی میبود. ازاینرو تحلیل موضوع تشکیل میلیشیاها در انقلاب فوریه ارتباط تنگاتنگی با مسئله قدرت دارد.[۵]
انقلاب فوریه نه یک قدرت انقلابی واحد، که دو مرکز قدرت ایجاد کرد: حکومت موقت و شورای پتروگراد. این وضعیت ویژه’ «قدرت دوگانه» (dvoevlatie) نام گرفت.[۶] در تحلیل خاستگاههای قدرت دوگانه مورخان غربی توجه خود را صرفاً بر رابطه میان کمیته اجرایی شورای پتروگراد و کمیته دوما، نهاد والد حکومت موقت، متمرکز کردهاند و مطالعه دقیقی درخصوص تعامل میان این دو نهاد و جنبش تودهای انجام نگرفته است، امری که پیشنیازی اساسی برای فهم بهتر مسئله است.[۷] مقاله حاضر تلاشی است برای روشنتر ساختن پیچیدگیهای پروسه پیدایش قدرت دوگانه با وارسی روابط سهجانبه میان کمیته اجرایی شورا، کمیته دوما، و کارگران پتروگراد در تشکیل میلیشیا در انقلاب فوریه.[۸]
در نخستین نشست عمومی شورای پتروگراد که در ساعت ۹ شب ۲۷ فوریه در کاخ تارید برگزار شد م. ا. برانشتاین، یک منشویک، طرحی را برای تشکیل میلیشیا «به منظور اعاده نظم و هدایت مبارزه علیه آشوب و پوگروم» پیشنهاد داد. مهم است توجه داشته باشیم که پیشنهاددهنده این طرح وظیفه اصلی میلیشیا را اعاده نظم تعریف کرده بود. به نوشته ن. ن. سوخانف، که پشتیبان طرح بود، این پیشنهاد هیچ مخالفتی برنینگیخت، اما «سوءتفاهمهایی را سبب شد و اصلاحاتی به خود دید.» برخی نمایندگان میخواستند موضوع اقدامات تهاجمی میلیشیا علیه نیروهای باقیمانده رژیم تزاری در طرح گنجانده شود. سوخانف «از طرح برانشتاین دفاع کرده و به حضار وجود کمیسیون نظامی را یادآور شد و هشدار داد که کارکردها و حوزههای اختیارات نباید خلط گردند.» در نشست عمومی’ همان طرح اصلی به تصویب رسید، که بنا بر آن در هر کارخانه یک میلیشیا به نسبت صد کارگر به ازای هر هزار کارگر تشکیل میشد و به کمیته اجرایی اختیار داده میشد تا در هر منطقه شهر یک کمیسر برای سازماندهی میلیشیای منطقهای منصوب کند.[۹] در نشست کمیته اجرایی شورا که بلافاصله پس از نشست عمومی برگزار شد ده کمیسر منطقهای منصوب شد و ستادهای میلیشیای هر منطقه، که کارگران و سربازان در آنها میبایست گرد هم آیند، مشخص گردید.[۱۰] اما به استثناء پشِخُنف به نظر نمیرسد کمیسرهای منتصب در تشکیل میلیشیاهای منطقهای نقش قابلملاحظهای ایفاء کرده باشند. ا. شلیاپنیکُف، کمیسر منتصب منطقهی وایبرگ و مهمترین رهبر حزب بلشویک در آن زمان، نقل میکند که زمانی که این کمیسرها پس از نشست کمیته اجرایی با یکدیگر دیدار کردند تجربه و شناختی از امور محلی مناطق نداشتند و از این رو جلسهشان بیش از آنکه به مسائل عملی بپردازد «خصلتی نظری داشت.»[۱۱] خود شلیاپنیکف نیز، که غرق در فعالیتهای کمیته اجرایی و حزب بود، وقتی برای سازماندهی یک میلیشیا نداشت. واقعیت آن است که تصمیم شورای پتروگراد برای تشکیل میلیشیا اگر پشتیبانی پرشور کارگران را به دنبال نداشت، روی کاغذ باقی میماند.
از آنجا که کمیته دوما اعاده نظم در خیابانهای شهر را یکی از مهمترین پیشنیازهای ایجاد حکومتی باثبات میدانست، بلافاصله ابتکار عمل را برای ایجاد میلیشیا به دست گرفت. این کمیته در ۲۸ فوریه ژنرال ا. پ. بالک را از مقام فرماندار (gradonachal’nik) پتروگراد عزل کرد و پروفسور و. یورِویچ از آکادمی پزشکی نظامی را به این مقام، که به منظور نشان دادن گسست از نظام پیشین به «فرماندار مردمی» (obshchestvennyi gradonachal’nik) تغییر نام یافته بود، منصوب کرد. یورویچ اعلام کرد که وظیفه «فرماندار مردمی» «تضمین امنیت شخصی شهروندان و دارایی آنها» و ایجاد کمیتههایی «برای حفظ نظم و تامین خوراک شهروندان» است.[۱۲] اما ازآنجاکه معلوم شد استقرار یک میلشیا با تکیه بر ساختار اداری فرمانداری (gradonachal’stvo)، که با نابودی پلیس تماما از هم گسیخته بود، ناممکن است، یورویچ این وظیفه را به د. ا. کریژانُوسکی، معمار و از اعضای کمیته دوما، سپرد.[۱۳] بهاینترتیب طرح ایجاد میلیشیا از فرمانداری به دومای شهر منتقل شد، که بهنوبۀخود در نشست اضطراریای که ساعت هشت آن شب برگزار شد «به منظور تضمین جان و دارایی سکنه» تصمیم به ایجاد یک «میلیشیای شهر» (gorodskaia militsiia) گرفت.[۱۴] در همین نشست کریژانُوسکی بهعنوان رییس میلیشیای شهر منصوب گشت و تصویب شد که مخارج میلیشیا از محل بودجه شهر تامین شود.[۱۵] همزمان دومای شهر به نمایندگان منطقهای منتصب اختیار داد تا کار ایجاد میلیشیای شهر را شروع کنند، و مکانهایی را برای ستادهای منطقهای میلیشیا مشخص کرد. اغلب نمایندگان منطقهای از میان اعضای دومای شهر انتخاب شدند، اما برای تشکیل میلیشیا در منطقه وایبُرگ به دو دانشجوی آکادمی پزشکی نظامی، و. گ. بُتسُوادزه و یک نفر دیگر به نام شواختْسابوی، بههمراه دو عضو دومای شهر، اختیارعمل داده شد – نشانهای از پذیرش این امر که اعضای دومای شهر بهتنهایی نمیتوانند در بخش کارگری نفوذی داشته باشند.[۱۶] بسیاری از مؤسسات آموزشی و فنی در پاسخ به فراخوان دومای شهر از ایجاد میلیشیای شهر پشتیبانی کردند. «کمیته مساعدتهای نظامی-فنی»، از فعالترین حامیان میلیشیای شهر، در فراخوانی به تاریخ ۲۸ فوریه وظایف میلیشیا را اینگونه برشمرد: «(۱) خاتمه دادن به تیراندازیهای غیرضروری، (۲) مصادره سلاحهای خلافکاران و دائمالخمرها، (۳) پیشگیری از غارت، و (۴) برقراری نظم در خیابانها و اماکن عمومی.»[۱۷] شهردار پتروگراد، یو. ن. گلِبُف، که ۲۸ فوریه توسط دومای شهر جایگزین سلف خود، ن. ن. للیانُف، شده بود سخاوتمندانه دفتر شهردار را بهعنوان ستاد در اختیار میلیشیای شهر گذاشت و ده هزار روبل از بودجه شهر را برای فعالیتهای آن اختصاص داد.[۱۸] ز. کلسُن، که به توصیه ب. د. بُگدانُف، از اعضاء منشویک کمیته اجرایی شورای پتروگراد، دبیر میلیشیای شهر شد، امور اداری میلیشیا را با بسیج کردن کارمندان زن دومای شهر، همسران اعضای دوما، گروههای پیشاهنگی پسران، و دانشآموزان دبیرستانی، سازمان داد.[۱۹] بهتاریخ ۵ مارس تعداد اعضای میلیشیای شهر به هفت هزار تن بالغ میشد، که عمدتاً از کارمندان دولت و دانشجویان و دانشآموزان دبیرستانی بودند.[۲۰]
بهاینترتیب به ۱ مارس رسیده’ دو مرکز سازماندهی میلیشیا در پتروگراد بوجود آمده بود، یکی توسط شورای پتروگراد و دیگری توسط دومای شهر. کارگران پتروگراد چه واکنشی به این وضعیت نشان دادند؟ حتی پیش از تصمیم شورای پتروگراد به ایجاد میلیشیا، کارگرانی که فعالانه در قیام شرکت کرده بودند ابتکار عمل را به دست گرفته و یک میلیشیای کارگری ایجاد کرده بودند. پیش از اینها و در ۲۵ فوریه کمیته کارخانه در کارخانه پوتیلُف قطعنامهای را به تصویب رسانده بود که به تشکیل گروهانی از کارگران مسلح (boevaia druzhina) بهمنظور «برقراری نظم و خلعسلاح پلیس در منطقه ناروا» فراخوان میداد.[۲۱] در ۲۷ فوریه دستکم سه گروه از کارگران خیزشگر برای ایجاد میلیشیا اقدام کردند؛ و در دو مورد از این سه مورد ایجاد میلیشیا نتیجه مستقیم مبارزه کارگران علیه پلیس بود.[۲۲] این شوق مبارزهجویانه به نابودسازی نظام پیشین و استقرار قدرت مستقل خودشان، از آن پس مقصود اصلی میلیشیای کارگری را مؤکد ساخت، مقصودی که در اذهان آنها بسی مهمتر از صرف اعاده نظم و مبارزه علیه بیقانونی و آشوب بود.
در این جو ملتهب تصمیم شورای پتروگراد برای تشکیل میلیشیا بهمثابه یک کاتالیزور عمل کرد و واکنشی پرشور و ورای انتظار را از سوی کارگران برانگیخت. کارگران صنایع شیمیایی و فلزکاری در منطقه وایبرگ، که نیروی پیشبرنده اعتصاب و تظاهرات طی انقلاب فوریه بودند، پیش از همه به فراخوان شورای پتروگراد پاسخ دادند. تشکیل میلیشیا در منطقه وایبرگ’ در همان نشست دوم شورا در ۲۸ فوریه گزارش شده بود،[۲۳] هرچند که تنها در ۱ مارس و با مشارکت کارگران کارخانههای بزرگ بود که شکل مشخصی به خود گرفت. میلیشیایی که توسط ۲۵۰ تن از کارگران اُلد رُزنکرانتس سازمان یافته بود میلیشیاهای مشابهی را که در کارخانههای مجاور – کارخانه فلزکاری، زرادخانه، فونیکس، و بقیه – شکل گرفته بود در خود جذب کرد و کمیساریای زیرمنطقه نخست وایبرگ را تشکیل داد و بتسوادزه، که از طرف دومای شهر فرستاده شده بود، بهعنوان نخستین کمیسر آن منصوب شد.[۲۴] بتسوادزه محبوبیت زیادی در بین کارگران کسب کرده بود و بسیار مورد اعتمادشان بود، چرا که در حمله روز ۲۷ فوریه به زندان کرستی و بازداشتگاه مرکزی با آنها همراهی کرده بود.[۲۵] از آنجا که سایر نمایندگان اعزامی از طرف دومای شهر خیلی زود اثربخشی خود را از دست دادند، میتوان با اطمینان انتصاب بتسوادزه در مقام کمیسر را برخاسته از توانایی او برای همانندانگاری با کارگران دانست، و نه اتوریته دومای شهر. هرچند بعدها با بالا گرفتن تعارض میان میلیشیای کارگری و میلیشیای شهر، هیئت رییسه کمیساریا بتسوادزه را از مقامش خلع کردند.[۲۶]
در روز ۱ مارس کارگران کارخانههای بزرگ واقع در زیرمنطقه دوم وایبرگ، در امتداد خیابان سامپسُنیِوسکی، نیز سازمانهای میلیشیا تشکیل دادند. در نیولِسنِر نزدیک به پنجاه کارگر در میلیشیا ثبتنام کرده و بلافاصله مشغول گشتزنی در خیابانهای محل شدند؛ در اُلدلِسنر میلیشیا که بیش از ۲۵۰ کارگر به آن پیوسته بودند پُل سامپسُنیِوسکی و خیابانهای مجاور آن را اشغال کرد.[۲۷] این سازمانهای میلیشیا با دیگرانی که در کارخانههای بزرگی چون نیو پارویایْنِن، اریکسُن، آیواز، و اُلد پارویایْنِن تشکیل شده بودند ادغام شدند و کمیساریای زیرمنطقه دوم وایبرگ را ایجاد کردند.[۲۸] گزارش شده که برخی سربازان از گردان ذخیره هنگ مسکو و هنگ دوم مسلسل به میلیشیای کارگری در این زیرمنطقه پیوستند.[۲۹] در منطقه پُروخُویه شمال اُختا و منطقه وایبرگ بیرون از محدوده شهر، محل دو کارخانه بزرگ باروتسازی، میلیشیای کارگری تشکیل شد. در ۲۸ فوریه کارگرانِ این کارخانهها کمیسیون اجراییِ شورای منطقهای را تشکیل دادند، که میلیشیا را سازمان داده و «بلافاصله مراکز ازکارافتاده قدرت محلی را اشغال، پلیس را خلعسلاح، و مقامات کارخانهها را برکنار کردند، و پستهای نگهبانی را برچیدند.»[۳۰]
در منطقه وایبرگ سازمانهای میلیشیا کاملا در دست کارگران بود، اما در جزیره واسیلیِوْسکی میلیشای کارگری و میلیشیای شهر در کنار هم وجود داشتند. در ۲۸ فوریه کمیسیون نظامی کمیته دوما پروفسور و. و. نیکیتین از موسسه معدنکاوی را «بهمنظور اعاده و حفظ نظم» مأمور سازمان دادن به میلیشیایی در جزیره واسیلیِوْسکی کرد.[۳۱] نمیدانیم که آیا نفوذ پروفسور نیکیتین هم تاثیری در این قضیه داشته است یا نه، اما در هر حال دانشجویان مؤسسه معدنکاوی در نشستی به تاریخ ۲۸ فوریه یک کمیته سازمانده متشکل از پانزده دانشجو و سه استاد ایجاد کردند. کمیته سازمانده در کنار دیگر کمیسیونهای اختصاصی یک میلیشیا ایجاد کرد.[۳۲] با وجود ابراز امیدواری رییس کمیته بابت حفظ تماسها با شورای پتروگراد، به نظر محتمل میآید که این میلیشیا در میلیشیای شهر ادغام شده باشد، که کمیساریای زیرمنطقه نخست واسیلیوسکی را به ریاست قاضی دِرُزدُف دایر کرد.[۳۳] این کمیساریا نظم را در ناحیه مُمتدِ خیابان بُلشوی برقرار ساخت و منظماً گروههایی، متشکل از ده سرباز تحت هدایت یک دانشجو، برای گشتزنی اعزام میکرد.[۳۴] اما در سه زیرمنطقه دیگر کارگران دست بالا را داشتند.[۳۵] در زیرمنطقه دوم واسیلیوسکی، که تعداد زیادی کارخانه بزرگ در آن جای داشت، میلیشیایی که کارگران کارخانههای بزرگ – از جمله کارخانه لولهسازی، زیمنس-هالیسکه، واگنسازی واسیلیوسکی، و پُسِل – سازمان داده بودند پاسگاه پلیس خیابان پنجم را به اشغال خود درآورد و آنجا را دفتر کمیساریا قرار داد. یک بلشویک، سِرگیف، نخستین کمیسر آن شد.[۳۶] زیرمنطقه سوم واسیلیوسکی را نیز میلیشیای کارگری کنترل میکرد و یک دانشجوی سوسیال روُلوسیونر به نام مِدوِدسکی نخستین کمیسر آن بود، اما به نظر میرسد که قدرت این میلیشیا از همتایانش در زیرمنطقههای دوم و چهارم کمتر بوده باشد. نیروی عمده سازمان میلیشیای زیرمنطقه چهارم واسیلیوسکی، که به آن زیرمنطقه لنگرگاه نیز میگفتند، کارخانه کابلسازی بود. کارگران این کارخانه در نشستی عمومی بهتاریخ ۱ مارس اعضاء میلیشیا را انتخاب کردند و با صدور قطعنامهای خواستار انتقال سلاح از شورای پتروگراد به شورای منطقه شدند.[۳۷] میلیشیای کارگری جزیره واسیلیوسکی همکاری نزدیکی با شورای منطقه واسیلیوسکی داشت، که یک سوسیال روُلوسیونر به نام الکسیف را به ریاست کمیسیون میلیشیا منصوب کرده بود. حضور همزمان میلیشیای کارگری و میلیشیای شهر بهناچار به اصطکاک مدام میان این دو ارگان میانجامید. کمیسیون اجرایی شورای منطقهای، تحت فشار میلیشیای کارگری، و مشخصا بهمنظور نظارت بر فعالیتهای میلیشیای شهر در زیرمنطقه نخست واسیلیوسکی، یک کمیسیون نظارتی دایر کرد.[۳۸]
در منطقه پتروگراد[۳۹] اوضاع از این نیز پیچیدهتر بود، چرا که میلیشیای کارگری، میلیشیای شهر، و میلیشیای سازمانیافته توسط کمیسر منصوب کمیته اجرایی شورا، در رقابت با هم بودند. هسته میلیشیای کارگری این منطقه را کارگران کارخانه ماشینسازی لانگنزیپن تشکیل میدادند، اما قدرت آن به پای دو سازمان رقیبش نمیرسید. میلیشیای کارگری این منطقه حتی در ایجاد یک کمیساریای مستقل نیز ناکام ماند. در آغاز ساختمان شماره ۱۵ خیابان اُرانیِنبام را ستاد میلیشیا قرار دادند، اما خیلی زود کمیساریای میلیشیای شهر زیرمنطقه دوم پتروگراد به آنجا نقل مکان کرد و ستادش را در آنجا دایر کرد. میلیشیای کارگری، که ستادش را از دست داده بود، تصمیم به ایجاد یک کمیساریا گرفت و به یکی از اتاقهای ساختمان شماره ۱۸ خیابان بُلشوی بِلُزِرسکایا، محل استقرار کمیساریای میلیشیای شهر زیرمنطقه اول پتروگراد و کمیساری میلیشیای شهر کل منطقه، نقل مکان کرد.[۴۰] نقل مکان دفتر میلیشیای کارگری به ستاد میلیشیای شهر قویاً از این حکایت دارد که یا کاملاً در میلیشیای شهر ادغام شده بوده است و یا دستکم میتوان گفت که همکاری نزدیکی با آن داشته است.
اما در منطقه پتروگراد میلیشیای کارگری و میلیشیای شهر هیچیک نفوذ زیادی نداشتند و در آنجا این دو میلیشیا نهایتا در کمیساریایی که توسط پِشِخُنف، کمیسر منتصب کمیته اجرایی شورا، سازمان یافت ادغام شدند. ا. و. پشخنف، از اعضای حزب سوسیال روُلوسیونیست و نیز از اعضای کمیته اجرایی شورا و کمیسیون ادبی آن، جناح راست کمیته اجرایی را نمایندگی میکرد. در ۲۸ فوریه که وی انتصاب به سمت کمیسر میلیشیای منطقه پتروگراد را پذیرفت، درصدد بود که از کمیته دوما نیز کسب اختیار کند. اما میلیوکُف، رییس کمیته دوما، از این کار امتناع کرد. بهزعم پشخنف، دلیل این امتناع این بود که کمیته دوما اهمیت بسط دادن اتوریتهاش به سطوح محلی را چنانکه باید درک نکرده بود.[۴۱] بعید است که میلیوکف اهمیت این مسئله را درک نکرده باشد؛ واقعیت آن است که او خطرات قدرت دوگانه را به فراست دریافته بود.[۴۲] امتناع او نه از جهلش، که از عزم راسخش برای عدم پشتیبانی از اتوریته شورای پتروگراد نشأت میگرفت.
پشخنف پس از دایر کردن ستاد کمیساریا در یک سالن سینما به نام الیت، در تقاطع خیابانهای کامِنوسترُوسکی و بُلشوی، بلافاصله اعلامیهای خطاب به سکنه منطقه پتروگراد صادر کرد که در آن از آنها خواسته بود «آرامش خود را در مواجهه با رویدادها حفظ کنند، به کمیسرهای منطقهای منصوب قدرت جدید {که از آن نام نبرده بود، احتمالاً به عمد} اعتماد داشته باشند و فرامینشان را اجرا کنند، و تعهداتی را که برای خدمات عمومی ضرورت دارند ایفاء کنند.»[۴۳] اعلامیه همچنین بهجد از کارخانهها و دیگر سازمانهای اجتماعی میخواست که نمایندگانشان را به کمیساریا بفرستند. آشکار است که دغدغه اصلی پشخنف اعاده نظم بوده است. در پاسخ به این اعلامیه که در سرتاسر منطقه توزیع شد، چندصد داوطلبِ روشنفکر و کارگر و سرباز در کمیساریا گرد آمدند و یک میلیشیا تشکیل دادند.[۴۴]
کمیساریای پشخنف با جذب برخی سازمانها و سیطره پیدا کردن بر برخی دیگر به پرنفوذترین مرجع اقتدار در منطقه پتروگراد بدل شد. پشخنف با گروهی از روشنفکران که در ۲۸ فوریه کمیساریایی را سازمان داده و ساختمان شورای شهر (gorodskaia uprava) را اشغال و به ستاد خود تبدیل کرده بودند وارد مذاکره شد. این گروه پذیرفت که در کمیساریای پشخنف ادغام شود.[۴۵] سازمان مشابه دیگری که در جزیره کرستُفسکی ایجاد شده بود به کمیساریا اعلام وفاداری کرد اما موجودیت مستقل خود را حفظ کرد.[۴۶] سازمان دیگری به نام «کمیته شهروندان» مدعی قدرت محلی مستقل شد. این کمیته را عدهای روشنفکر لیبرال سازمان داده بودند که خود را «گروه مترقی-دموکراتیک» مینامیدند و در آخرین انتخابات دومای شهر پیش از انقلاب کارزاری انتخاباتی راه انداخته بودند، گروهی که میتوان حدس زد به «بلوک مترقی» در دومای چهارم نزدیک بوده باشد. کل منطقه پتروگراد به شانزده تا هجده زیرمنطقه تقسیم شده بود، که هر یک نشستهای شهروندی برگزار میکردند. شهروندان، شامل مردان و زنان با بیش از بیست سال سن، نمایندگان خود را برای حضور در کمیته شهروندان انتخاب میکردند. پشخنف، که باور داشت اگر تعارضی با کمیته شهروندان رخ دهد، میتواند با آن کنار بیاید، درصدد تسلط بر آن برنیامد.[۴۷] پشخنف همچنین با فرمانده منتصب کمیسیون نظامی کمیته دوما، یک افسر اشرافزاده از هنگ نارنجکانداز که آدمی سست و خموده بود، وارد مذاکره شد. این فرمانده چنان بیکفایت بود که پشخنف تازه چند روز بعد از انتصاب وی از وجودش باخبر شد. پشخنف به او گفت از آنجا که مایل به ایجاد یک قدرت دوگانه نیست، آماده است تا اتوریته او را بپذیرد، به این شرط که دفتر فرمانده به کمیساریا منتقل شود و فرمانده در تماس دائمی با پشخنف باشد. فرمانده این شروط را با کمال میل پذیرفت و هیچگاه در کار کمیساریا دخالت نکرد.[۴۸]
به این ترتیب در منطقه پتروگراد موثرترین قدرت پلیسی را کمیساریایی که از بالا توسط شورای پتروگراد ایجاد شده بود مستقر کرد، و این عمدتا در نتیجه رهبری پرتکاپو و ابتکارعمل پشخنف ممکن شد. بااینحال کمیساریا از جانب تودۀ انقلابیشده دائما تحت فشار بود. واقعیت این است که بقای آن وابسته به آن بود که خود را مدام با با حالوهوای «جماعت»[۴۹] وفق دهد. زمانی که پشخنف از اینکه سلاحهای موجود در کمیساریا را تسلیم گروهی از سربازان کند سر باز زد، آنها تفنگهاشان را به سوی او نشانه گرفتند. در موقعیت دیگری که عدهای را که بیگناه به فعالیتهای ضدانقلابی متهم شده بودند آزاد ساخت، فقط با شدت عمل در قبال اتهامزنندگان توانست اتوریته خود را «در مقام نماینده قدرت انقلابی» حفظ کند. جالب است که قدرتمندترین کمیسر در منطقه پتروگراد در خاطراتش از سر ناچاری اینگونه مینویسد: «اساساً قدرت بهتمامی در دست جماعت بود. جماعت این قدرت را بهشکل خودگردانی[۵۰] اعمال میکرد، و بیشک بسیاری به این باور رسیده بودند که قدرت مردم حقیقتاً یعنی همین.»[۵۱]
در مناطق دیگر نیز بسیاری از کارخانهها فراخوان شورای پتروگراد را اجابت کردند و اعضای میلیشیا را مطابق با نسبت عددیای که شورا مقرر کرده بود انتخاب کردند. از این گونه بود تشکیل کمیساریای میلیشیای کارگری توسط کارخانه پوتیلُف در منطقه ناروا به تاریخ ۲۸ فوریه.[۵۲] در کارخانه کشتیسازی نِوا، سن-گَلی، و کارخانه اُبوخُف در منطقه کُلُمنا، و دینامو، زیمنس-شوکرت، و پُبدا در منطقه مسکو نیز میلیشیاهای کارگری تشکیل شد.[۵۳] اما در این مناطق نفوذ کارگران ضعیف باقی ماند، حالآنکه میلیشیای شهر عملاً توانست کنترلش را برقرار کند. در بخشهای صنعتی شهر کارگران نفوذ خود را در تشکیل سازمانهای میلیشیا گسترش دادند، اما در مراکز اداری و تجاری پتروگراد میلیشیای شهر تسلطی تقریبا انحصاری بر قدرت پلیسی داشت.[۵۴] میلیشیای شهر، بهرغم آنکه کارگران نیز در آن مشارکت داشتند، عمدتاً عناصر طبقهمتوسطی و بالاخص دانشجویان را به خود جذب میکرد. بهعنواننمونه میلیشیای منطقه کُلُمنا توسط سربازان و «شهروندان» ایجاد شد.[۵۵] نمایندگان «کارگران کارخانهها، نمایندگان صندوقهای ازکارافتادگی، انجمنهای مصرفکنندگان، اداره سلامت شهر، و سایر سازمانهای اجتماعی» در منطقه رُژدِستوِنسکی در نشستی به تاریخ ۲ مارس به «حفظ نظم و امنیت ساکنین منطقه و سازماندهی یک گروهان ویژه (میلیشیا) بههمینمنظور» فراخوان دادند.[۵۶] پتروگراد به دو ناحیه با قدرتهای پلیسی متعارض تقسیم شده بود: یک ناحیه تحت اتوریته میلیشیای کارگری که به شورای پتروگراد وفادار بود یا تحت کمیساریایی که مستقیماً توسط شورا ایجاد شده بود عمل میکرد، و ناحیهای دیگر تحت اتوریته میلیشیای شهرِ مخلوقِ دومای شهر که همکاری نزدیکی با کمیته دوما داشت. اساسیترین دلیل پیدایش قدرت دوگانه بهواقع همین تعارض قدرت در سطح محلی بود. ازاینرو ضروری است واکنشهای کمیته اجرایی شورا و کمیته دوما را به این تعارض وارسی کنیم.
از همان ۲۸ فوریه کمیته اجرایی شورا بهوضوح از قصد خود برای همکاری با کمیته دوما بهمنظور حل این تعارض، از طریق فدا کردن استقلال میلیشیای کارگری، خبر داده بود. در دومین نشست شورا در آن روز یو. استِکلُف، از سخنرانان اصلی و نماینده کمیته اجرایی در نشست، اظهار داشت که بهمنظور دستیابی به اهدافِ مدنظر ضرورت دارد «اتکاء نه فقط به کارگران» بلکه به دیگر گروههای اجتماعی هم باشد، گروههایی که بدون همکاری آنها قدرت شورا دوام نخواهد داشت.[۵۷] کمیته اجرایی بر آن شد تا بر ابتکارعمل کارگران برای ایجاد قدرت خودگردان، که درست یک روز قبل’ خود’ آن را تشویق کرده بود، لگام زند. بهعنواننمونه زمانی که کمیته انقلابی سِسترُرِتسک، شهر کوچکی در ۲۴ کیلومتری شمال پتروگراد، در کمیته اجرایی حضور پیدا کرد تا خواستار مشارکت در نشست شورا شود، بُگدانُف امتناع کرد و توضیح داد که کمیتهای خودخوانده که صرفا کارگران را شامل شود و سایر گروههای اجتماعی در آن حضور نداشته باشند نمیتواند بهعنوان یک موجودیت خودگردان انقلابی به رسمیت شناخته شود.[۵۸] در روز ۲۸ فوریه کمیته اجرایی تصمیم گرفت میلیشیا را تحتامر میلیشیای شهر درآورد، هرچند با اطمینان نمیتوان گفت که این تصمیم در نشست عمومی شورا نیز به تایید رسیده بوده است یا نه. در اعلامیه صادره گروههای دانشجویی سوسیالیست که روز بعد صادر شد، و گویا تایید کمیته اجرایی را نیز داشته است، آمده بود: «کمیته اجرایی شورای نمایندگان کارگران تصمیم گرفته است ارگان مرکزی کمیساریاهای کارگری را با این سازمان دوما {میلیشیای شهر} وحدت بخشد. … رفقا به خاطر داشته باشید که مشارکتتان در میلیشیا بنا بر دستورالعمل شورای نمایندگان کارگران است؛ به یاد داشته باشید که شورای نمایندگان کارگران بالاترین مرجع اتوریته شما است.»[۵۹] تصمیم به اینکه میلیشیای کارگری تحت امر میلیشیای شهر درآید و در عین حال وفاداری غاییاش را به شورا حفظ کند، پیشاپیش از خطمشی مشهور «پشتیبانی مشروط» از حکومت موقت (poskol’ku-postol’ku) {«مادامی که») که بعدا توسط کمیته اجرایی مدوّن شد حکایت داشت.
بااینحال صرف انتشار یک اعلامیه در Izvestiia نمیتوانست کارگران را به پذیرش اتوریته میلیشیای شهر مجاب کند. کمیته اجرایی در تاریخ ۲ مارس دو منشویک را بهعنوان رابطِ میان کمیته اجرایی و میلیشیایی شهری منصوب کرد: و. پ. پیاتیِف و چرنُف (با رهبر مشهور حزب سوسیال رولوسیونیست («سوسیالیستهای انقلابی») اشتباه نشود). این دو تن، همراه با کلسُن، دبیر میلیشیای شهر، از ستادهای میلیشیای کارگری در مناطق مختلف بازدید کردند تا آنها را به ادغام در میلیشیای شهر مجاب کنند.[۶۰] همزمان، و بهمنظور برقراری میزانی از همسانی در فرایندهای همه سازمانهای میلیشیا، و از این مهمتر، پیشگیری از افراطکاریهای انقلابی میلیشیای کارگری، این سه تن پیشنویسی تهیه کردند از «دستورالعملها»یی که به فرایندهای مربوط به بازداشت، استفاده از سلاح، و مصادره خودروها نظم میبخشیدند و اهداف فعالیتهای میلیشیا را روشن میکردند. بند ۱ پیشنویسِ «دستورالعملها» اظهار میداشت: «وظیفه عضو میلیشیا دفاع از تک تک افراد در مقابل خشونت، تعدی، و اقدامات خودسرانه است،» عبارتی که مقصود از آن آشکارا مهار زدن بر افراطکاریهای میلیشیای کارگری بود. از سوی دیگر در همان بند و در قسمت انتهایی پاراگراف تصریح شده بود: «عضو میلیشیا باید بداند که {عضوی از} ارگان اجرایی «روسیه آزاد» نوین است و موظف است با هر اقدام ضدانقلابیای مبارزه کند،» عبارتی که، با تاکیدش بر مقاصد مشترک، به این منظور گنجانده شده بود که میلیشیای کارگری را به ادغام در میلیشیای شهر اغواء کند.[۶۱] در ۳ مارس میلیشیای شهر نخستین نشست عمومی کمیسرهای منطقهای را در دومای شهر برگزار کرد، که نمایندگان میلیشیای کارگری نیز به آن دعوت شده بودند. بیش از پنجاه کمیسر حاضر در نشست به پیشنویس «دستورالعملها» و نیز ادغام میلیشیای کارگری در میلیشیای شهر رای دادند.[۶۲] با اتحاد دو سازمان میلیشیا’ میلیشیای شهر به «میلیشیای مردمی شهر» (gordoskaia narodnaia militsiia) تغییر نام یافت. در تاریخ ۷ مارس شورا بر تصمیم ۲۸ فوریه خود، «مشروط به محفوظ ماندن حق شورا برای کنترل نامزدهای عضویت در میلیشیا»، صحه گذاشت و بهاینترتیب این اتحاد به فرجام رسید.[۶۳]
وارسی رویکرد کمیته اجرایی در قبال تعارض قدرت پلیسی دو نکته جالبتوجه را آشکار میسازد. نخست اینکه، کمیته اجرایی نهتنها قصد نداشت با بهره جستن از قدرتِ از پیش مستقرِ میلیشیای کارگری قدرت را تصرف کند، بلکه حتی خودخواسته، و با وجود عدم تمایل میلیشیای کارگران به پذیرش این خطمشی، به میلیشیای شهر کمک کرد تا میلیشیای کارگران را در خود ادغام کند. کمیته اجرایی در تمایلش به سازش چنان مصر بود که این احساس دست میدهد که شاید حتی از جنبش مردمی خودانگیخته، که در شکل میلیشیای کارگران بروز یافته بود، هراس داشته است. دوم اینکه، کمیته اجرایی همزمان با پیگرفتن خطمشی همکاری با میلیشیای شهر همواره پشتیبانی خود را مشروط میکرد، چرا که از کارگران میخواست تا در نهایت امر به شورا وفادار باشند. برای آنکه کمیته اجرایی بتواند کارگران را به پذیرش این خطمشی نامحبوبِ سازش وا دارد، نیاز داشت به آنها اطمینان دهد که به انتظاراتشان خیانت نمیکند. درعینحال کمیته اجرایی خوب میدانست که توان شورا عمدتاً برخاسته از پشتیبانی توده مردم است. کمیته اجرایی چشمانتظار استقرار یک نظم اجتماعی «بورژوایی» بود، و در عین حال قصد نداشت از توان خود کاسته و اثربخشیاش را در مقام یک گروه فشار از دست بدهد. از این رو موضعی متناقض اختیار کرد. از یک سو از کمیته دوما پشتیبانی میکرد تا راه آن را برای تشکیل حکومتی باثبات هموار سازد. اما از سوی دیگر مدعی وفاداری خیزشگران به خود بود و غیورانه از این دعوی اساسی پاسداری میکرد. مضافاً اینکه، در میان رهبران کمیته اجرایی نیز اتفاقنظری در این خصوص وجود نداشت. میان سوخانُف، که بر نیاز به همکاری با کمیته دوما تاکید داشت، و سکُلُف، که بیشتر به تحکیم پایه قدرت شورا علاقمند بود، بر سر جزییات اختلاف وجود داشت، اختلافی که در خطمشیهای متناقض کمیته اجرایی بازتاب مییافت.
اما تصمیم به یکی کردن میلیشیای کارگران با میلیشیای شهر اعتراضات شدیدی را از سوی کارگران برانگیخت. در ۸ مارس کمیسیون اجرایی شورای منطقه وایبرگ قطعنامهای صادر کرد که به عدم پذیرش پرسنل منتصب میلیشیای شهر برای خدمت در میلیشیای کارگران فراخوان میداد.[۶۴] چنانکه پیدا است، ادغام این دو سازمان به بازسازماندهی جغرافیایی میلیشیای کارگری در برخی مناطق منجر شده بود. کارگران این اقدام میلیشیای شهر را حرکتی سیاسی در جهت تضعیف توان میلیشیای کارگری تلقی میکردند. در نشست عمومی شورای منطقه ناروا به تاریخ ۸ مارس، که در آن «مداخله میلیشیای شهر در امور منطقه» به بحث گذاشته شده بود، این مطالبه مطرح شد که میلیشیای شهر «مناطق را تقسیمبندی نکند، و مهمتر از همه اینکه سازماندهی اعضای میلیشیا را برهم نزند و بگذارد تا در همان ساختمانهایی که وقتی هیچ میلیشیایی در شهر وجود نداشت اشغال کرده بودند بمانند.»[۶۵] قطعنامهای که در نشست کارگران کارخانه کابلسازی در تاریخ ۱۲ مارس به تصویب رسید با صراحت بیشتری معترض ادغام بود و آن را «کارزاری علیه میلیشیای کارگری» توصیف میکرد و اظهار میداشت: «این کارزار، که آغازگرش دومای شهر بورژوا بوده است، اعتراض شدید ما را برمیانگیزد. اعلام میداریم که در برهه کنونی، که {اردوگاه} دموکراسی با مبارزهای بر سر یک جمهوری دموکراتیک، مبارزهای با باقیماندههای رژیم تزاری، و سلطنت مشروطۀ طراحیشده توسط بورژوازی رویارو است، میلیشیای کارگری باید بر سازمانهای بیمایه[۶۶] میلیشیا مقدم شمرده شود.»[۶۷] ناخشنودی عمیق در قبال ادغام’ در نشست ۲۶ مارس کمیسیون اجرایی شورای منطقه واسیلیوسکی نیز ابراز شد، هرچند که جو غالب کمیسیون اجرایی لهِ این بود که میلیشیای کارگری تحتامر میلیشیای شهر درآید.[۶۸]
در مواجهه با این اعتراضات شدید تلاشهای یکپارچه کمیته اجرایی شورا و میلیشیای شهر برای تشکیل یک سازمان واحد میلیشیا در پتروگراد به مقصود نرسید. میلیشیای کارگری، با بیمیلی و تحت فشار کمیته اجرایی، تبعیت سازمانیاش از میلیشیای شهر را روی کاغذ پذیرفت، اما در عمل استقلال و خودمختاریاش را حفظ کرد و به کنترل انحصاری بخشهای کارگری شهر، بدون مداخله میلیشیای شهر، ادامه داد. بنا به آماری که استارتسُف ارائه داده است، از بین هشتاد و پنج مرکز میلیشیای موجود در پتروگراد در تاریخ ۱۹ مارس نزدیک به بیست مورد تحت نفوذ میلیشیای کارگری، و از مجموع بیست هزار عضو میلیشیا در پتروگراد نزدیک به ده تا دوازده هزار تن عضو میلیشیای کارگری بودند.[۶۹] کمیساریای کارگری منحصراً نمایندگان کارگران را شامل میشد و، چنانکه از قطعنامههای شورای منطقه وایبرگ و شورای منطقه ناروا بهوضوح پیدا است، اجازه نمیداد نمایندگان منتصب میلیشیای شهر در زمره کارکنان آن درآیند. در بخشهای صنعتی شهر کمیساریاهای کارگری تنها قدرت و بالاترین قدرت بودند؛ آنها خودگردانی کارگری را برقرار ساخته بودند و دمدستترین وظایف اداری روزانه را به انجام میرساندند، و بهاینترتیب خلاء قدرتی را که با حذف پلیس تزاری بهوجود آمده بود پر میکردند.
عضو میلیشیای شهر در استخدام شهرداری[۷۰] بود (و ساعتی یک روبل حقوق میگرفت)، اما عضو میلیشیای کارگری همچنان شغل معمولش را داشت و به ازای ساعاتی که جهت انجام وظایف میلیشیایی از محل کارش غایب بود از مدیریت کارخانهای که در آن اشتغال داشت، علاوه بر حقوق معمولش، مقرری دریافت میکرد.[۷۱] عضو میلیشیا در اغلب موارد با یک سیستم قرعهکشی و در نشست عمومی کارگران کارخانه و مطابق با نسبت پیشنهادی کمیته اجرایی شورای پتروگراد انتخاب میشد. برخلاف کار در میلیشیای شهر که شغلی دائمی بود، کارگران وظایف میلیشیایی را مسئولیتهای مدنی موقت تلقی میکردند؛ ازاینرو نرخ گردش نیرو در میلیشیای کارگری بالا بود. بهعنواننمونه در کارخانه فلزکاری پتروگراد، واقع در منطقه وایبرگ، از مجموع ۴۷۰ عضو ثبتنامشده میلیشیا در فاصله مارس تا جولای ۱۹۱۷ فقط ده نفر تمام این چهار ماه را به خدمت مشغول بودند، و کمتر از ۱۴۰ تن در میلیشیا عضویت کامل داشتند.[۷۲] بهرغم «دستورالعملها»ی مورد توافق درخصوص عملکرد میلیشیا’ میلیشیای کارگری امورش را مستقلًا پیش میبرد. میلیشیای کارگری علاوه بر حفظ نظم در حوزه استحفاظیاش برخی از کارهای اداری نیز که پیشتر توسط پلیس انجام میشد، از قبیل ثبت مشخصات ساکنین و آمار افزایش و کاهش جمعیت سکنه، بر عهدهاش افتاده بود.[۷۳] تمام این کارهای نظامی، قضایی، و اداری توسط خود کارگران که تجربهای در این امور نداشتند انجام میشد. تعجبی ندارد اگر آشفتگی و افراط بسیار در کار بوده باشد. بااینحال چنین سیستمی این احساس را به کارگران میداد که دارند در ساخت نظام اجتماعی نوینی مشارکت میکنند (امتیازی که تحت رژیم تزاری مدتها از آنها دریغ شده بود)، و ازاینرو آنها را از احساس غرور به خویشتن و حس همبستگی با همکارانشان سرشار میکرد. میلیشیای کارگری زمینِتمرین برای انقلاب شد، جایی که هزاران کارگر در معرض تبلیغات سیاسی قرار میگرفتند، از خلال گفتگوهای روزانهشان از آخرین تحولات سیاسی باخبر میشدند، و با همهجور دانش عملی ضروری برای یک انقلاب آشنایی پیدا میکردند. حتی در مواردی میلیشیای کارگری، به هزینه کارفرمایان، مربی نظامی جهت آموزش اعضاء استخدام میکرد.[۷۴] ازاینرو بالا بودن گردش نیرو در میلیشیای کارگری به شیوع احساسات انقلابی در میان کارگران کمک میکرد. میلیشیای شهر چنین سرزندگیای نداشت. این میلیشیا یک نیروی پلیس دائمی و حرفهای ایجاد کرده بود که با سازمانها و موسساتی که نقشی اساسی در زندگی روزمره مردم داشتند در ارتباط نبود. بر خلاف آن’ میلیشیای کارگری ریشههای عمیقی در کارخانهها داشت؛ اساسیترین نهاد اجتماعی و اقتصادی در جامعه که حتی آشوبهای انقلاب نیز نتوانسته بود در آن خللی ایجاد کند. ازاینرو با وجود تفوق اسمی میلیشیای شهر، مقدر آن بود که میلیشیای کارگری بر رقیبش فائق آید.
بررسی مسالۀ کنترل سلاح به روشنی اهمیت اسلحه را در بازی قدرت انقلابی آشکار میسازد. کارگران طی مشارکتشان در قیام در ۲۷ فوریه و با اشغال زرادخانه، کارخانههای سلاح و مهمات، و پاسگاههای پلیس به اسلحه دست یافتند. شکی نیست که برخی از این سلاحها نیز به دست شهروندان مسئولیتناپذیر و حتی مجرمان افتاد، که مخاطرهای عمومی را سبب شد.[۷۵] کمیته دوما، شورای پتروگراد، و میلیشیای کارگری هر یک برخوردی متفاوت با این مسئله پیش گرفتند.
بزرگترین خطر از دید کمیته دوما نه تصاحب سلاح توسط عده قلیلی از شهروندان مسئولیتناپذیر و مجرمان، بلکه این واقعیت بود که توده خیزشگرِ حاضر در خیابان حال دیگر مسلح بودند. به نظر کمیته دوما فقط معدودی نهاد مجاز (کمیسیون نظامی و میلیشیای شهر) میبایست سلاح میداشتند. ازاینرو آگاهانه با این مسئله به مثابه بخشی از مسئله قدرت برخورد میکردند. موفقیت در مصادره سلاحهای خیزشگران تشکیل یک حکومت باثبات را تضمین میکرد، حکومتی که آنقدر قوی باشد که بتواند بیآنکه چندان تسلیم فشار عمومی شود راه خود را پیش گیرد. ازاینرو بهمجرد آنکه کمیته دوما بر کمیسیون نظامی سیطره یافت، سریعاً برای محافظت از انبارهای تجهیزات نظامی و کارخانههای مهمات در مقابل خیزشگران اقداماتی به عمل آورد.[۷۶] اوایل صبح ۲۸ فوریه دو عضو کمیته دوما، ب. ا. انگلهارت و ا. ا. بوبلیکُف، فرمان زیر را، به نام رُدزیانکو، خطاب به سربازان پادگان پتروگراد[۷۷] صادر کردند: (۱) تک تک سربازان و واحدهای نظامی باید بلافاصله به سربازخانهها[۷۸] بازگردند؛ (۲) همه افسران باید به واحدهای خود بازگشته و تمامی اقدامات لازم را برای اعاده نظم به عمل آورند؛ و (۳) تمامی فرماندهان واحدها باید ساعت ۱۱ صبح بهمنظور دریافت دستورالعملهای بیشتر در محل کاخ تارید حضور بهم رسانند.[۷۹] هدف از فرمان ردزیانکو آشکارا آن بود که در واحدهای نظامی نظم و انضباط را بر مبنای نظام پیشین از نو برقرار سازند. این فرمان اشاره مشخصی به مصادره سلاحهای سربازان نداشت، اما خیزشگران خوب میدانستند که اعاده نظم و انضباط تحت هدایت افسران قدیم قطعاً چنین فرجامی خواهد داشت. نخستین کسانی که به فرمان ردزیانکو واکنش نشان دادند نمایندگان کارگران در شورا بودند، که در نشست عمومی دوم به تاریخ ۲۸ فوریه، برافروخته، آن را بهعنوان یک اقدام تحریکآمیز ضدانقلابی محکوم کردند، و حتی برخیشان خواستار بازداشت فوری ردزیانکو شدند. بُگدانف، استکلف، و دیگر اعضای کمیته اجرایی تلاش کردند با پیشنهادن طرحی جهت تحقیق درخصوص این فرمان، بهواسطه کرنسکی و چخیدزه که نمایندگان رسمی شورا در کمیته دوما بودند، اعتراضها را بیاثر کنند، اما این طرح برای فرونشاندن خشم نمایندگان کافی نبود.[۸۰] معلوم بود که کارگران’ فرمان ردزیانکو را نه چنان که صرفا سربازان را هدف گرفته باشد، بلکه اقدامی تلقی میکردند که مستقیماً به منظور مصادره سلاح از دست کارگران اندیشیده شده بود. مهمتر آنکه، این فرمان واکنش تند سربازان را برانگیخت و آنها در ۱ مارس، برای نخستین بار از ۲۷ فوریه، جمعاً در نشست شورا حضور یافتند و خواستههای خود را به شورای پتروگراد دیکته کردند، اقدامی که به صدور عجولانه «فرمان شماره ۱» انجامید.[۸۱] کمیته دوما در مواجهه با این واکنش تند و غیرمنتظره توده مردم به عقب نشینی وادار شد و تصریح کرد که فرمان {ردزیانکو} را نباید به خواست مصادره سلاحها تعبیر کرد و آن «شایعه» را «دروغی تحریکآمیز» خواند و مردود شمرد.[۸۲]
در ۱ مارس کریژانُوسکی، رییس میلیشیای شهر، طی اعلامیهای شهروندان را فراخواند تا سلاحهاشان را به میلیشیای شهر تحویل دهند.[۸۳] برخلاف فرمان ردزیانکو این یکی فراخوانی بود که تمنای همکاری داشت و در آن به هیچ اقدام تنبیهیای اشاره نشده بود. فقط معدودی از شهروندان به این اعلامیه پاسخ دادند، و کارگران بهکلی آن را نادیده گرفتند. با تحویل داوطلبانه سلاح فقط ۱۰۸ تفنگ و ۳۰۷ سلاح کمری نصیب میلیشیای شهر شد. از ۳۰۰ نفری که داوطلبانه سلاحهاشان را تحویل دادند ۲۲۳ نفر از مناطق مرکزی شهر (منطقه نیروی دریایی، اسپاسکیف کازان، لیتِنی، و کُلُمنا) بودند، حالآنکه فقط پانزده نفر از منطقه پتروگراد و فقط هفت نفر از منطقه وایبرگ به فراخوان کریژانووسکی پاسخ مثبت دادند.[۸۴] به این ترتیب تا ۱ مارس دیگر روشن شده بود که تلاشهای کمیته دوما و میلیشیای شهر برای مصادره سلاح از توده مردم به شکست انجامیده است. فهمیدند که بدون به دشمنی کشاندن توده مردم، تا حد اجتنابناپذیر شدن رویارویی نظامی، نمیتوانند خلعسلاحشان کنند. حال که انگشتگزیده برگشته بودند، بر آن شدند تا با میلیشیای کارگری به همزیستشیوهای[۸۵] برسند. از این سیاست میتوان فهمید که چرا میلیشیای شهر مشتاق بود تا میلیشیای کارگری را در سازمان خود جذب کند.
کمیته دوما و میلیشیای شهر خواهان خلعسلاح توده مردم بودند، اما موضع میلیشیای کارگری’ درست نقطه مقابل آنها بود و از انتقال سلاح به توده مردم هواداری میکرد. کمیته اجرایی شورای پتروگراد به این منازعه چه واکنشی نشان داد؟ در ۲۸ فوریه، زمانی که نمایندگان میلیشیای کارگری در منطقه وایبرگ با درخواست سلاح نزد کمیته اجرایی آمدند، درجا پاسخ منفی شنیدند، با این عذر که کمیسیون نظامی خود نیز به میزان کافی سلاح ندارد.[۸۶] موضع کمیته اجرایی در خصوص این موضوع با اعلامیه ۱ مارسِ منتشره در ایزوِستیا روشنتر هم شد. در این اعلامیه خطاب به کارگران آمده بود:
«در برهه کنونی طبقه کارگر به نحو مبرمی نیازمند سلاح است. موفقیت مبارزه رابطه تنگاتنگی با میزان سازمانیابی طبقه کارگر دارد. از این رو شورای نمایندگان کارگران از همه رفقای کارگری که صاحب سلاح هستند میخواهد تا آنها را به کمیسرهای منصوب شورای نمایندگان کارگران در مناطق مختلف تحویل دهند. و اگر این کار بهدلیلی برایشان ممکن نیست، ضرورت دارد که سلاحها را به شورای نمایندگان کارگران واقع در ساختمان دومای دولتی (کاخ تارید) تحویل دهند.»[۸۷]
این اعلامیه، به زیر ظاهر عبارات انقلابیاش، بهوضوح قصد کمیته اجرایی را برای گرفتن سلاح از دست خیزشگران آشکار میساخت. بااینحال کمیته اجرایی تا آنجا پیش نرفت که خواستار انتقال سلاحها به کمیسیون نظامی یا میلیشیای شهر شود، چراکه همچنان از این ترس داشت که «بورژوازی» ممکن است بخواهد پشت یک ضدانقلاب درآید. ازاینرو کمیته اجرایی در خصوص این موضوع نیز راه میانهای اختیار کرد؛ در عین حال که معتقد بود فرد فرد خیزشگران باید سلاحهاشان را تسلیم کنند، از ایده کنترل سلاحها توسط شورا یا کمیسرهای منتصب شورا طرفداری میکرد. اما تلاشهای کمیته دوما و میلیشیای شهر، و نیز کمیته اجرایی، برای خلعسلاح تودهها’ با مقاومت سرسختانه کارگران به شکست انجامید. بهعنوان نمونه، در ۵ مارس کارگران کارخانه فلزکاری پتروگراد، با اشاره به خطر دشمنان داخلی انقلاب، خواستار انتقال سلاح به میلیشیای کارگری شدند.[۸۸] طولی نکشید که شورای پتروگراد و میلیشیای شهر به فشارهای مستمر میلیشیای کارگری برای کسب سلاحهای بیشتر تسلیم شدند. کمیسر زیرمنطقه نخست وایبرگ، بُتسوادزه، مکرراً «رفیق» کریژانوسکی را تهدید میکرد که «به ما سلاح بدهید وگرنه این ساختمان را منفجر میکنیم.» کریژانوسکی راحت تسلیم این تهدید شد.[۸۹] به گفته کلسُن، بیش از نیمی از سلاحهای در اختیار میلیشیای شهر نصیب منطقه وایبرگ شد.[۹۰]
شکست کمیته دوما و میلیشیای شهر در محقق ساختن قصد اولیهشان برای محروم ساختن توده مردم از این سلاحها’ از ضعف اساسی آنها پرده برداشت. فقط با یک اقدام میشد به این هدف نائل آمد: یک رویارویی نظامی تعیینکننده. اما نه کمیته دوما و نه میلیشیای شهر آماده تقبل چنین ریسکی نبودند. همینکه خطمشی اولیهشان را کنار گذاشتند، دیگر تنها انتخاب باقیماندهشان این بود که وجود میلیشیای کارگری را بپذیرند و امیدوار باشند که اگر نمیتوانند بر آن چیره شوند، کنترلی بر آن داشته باشند. اما این خطمشی’ کمیته دوما و میلیشیای شهر را در مقابل فشار مردمی کاملا بیدفاع ساخت. کمیته اجرایی شورای پتروگراد نیز خواهان مصادره سلاح از خیزشگران بود، اما از اینکه از خواست کمیته دوما و میلیشیای شهر برای برخورداری از حق انحصاری بر کنترل اسلحه پشتیبانی کند امتناع میکرد. این موضع با فرض تلویحی کمیته اجرایی مبنیبراینکه میبایست یک حکومت موقت از طرف «بورژوازی»، و بدون مشارکت «پرولتاریا»، شکل گیرد سازگار بود. اما انگیزهبخش کنشهای کمیته اجرایی نه فقط تمایلش برای کمک به نیروهای «بورژوا» برای سازمان دادن به حکومتی نوین، بلکه همچنین ترسش از این بابت بود که ممکن است فشار مردم آن را به تصرف قدرت سوق دهد – مسیری که قادر به پیگیریاش نبود و قصدش را هم نداشت. واقعیت آن است که رهبران کمیته اجرایی همانقدر از رهبران کمیته دوما هراسان بودند که از انرژی مهارناپذیر توده مردم، {مردمی} که از رویکرد عقلانی آنها و قانون «عینی» تاریخ سر باز میزدند. اما کمیته اجرایی نمیتوانست جز با از خود راندن توده مردم تصمیمش را تحمیل کند؛ اگر مایل بود اثربخشیاش را حفظ کند، میبایست به فشار مردم تن در دهد.
تحلیل شکلگیری میلیشیا در انقلاب فوریه ما را به نتایج مهمی درخصوص پیدایش قدرت دوگانه میرساند. ماهیت اساسی قدرت دوگانه نه تعارض میان کمیته دوما (و پس از ۲ مارس، حکومت موقت) و کمیته اجرایی شورای پتروگراد، چنانکه تاکنون مطرح بوده است، بلکه تعارض میان اتوریتۀ نشئت گرفته از کمیته دوما/حکومت موقت و خودگردانی استقراریافته توسط توده خیزشگر است. این دو اتوریتۀ متعارض’ هریک نواحی نفوذ خود را در جغرافیای پتروگراد ایجاد کردند. هرچند حکومت موقت موفق شد با اعمال تبعیت سازمانی میلیشیای کارگری از میلیشیای شهر اسماً قدرت خود را استقرار بخشد، اتوریتهاش اساسا ضعیف بود. حکومت جدید نمیتوانست به ساختار نهادی رژیم قدیم، که با خیزش انقلابی شدیداً از هم گسیخته بود، تکیه کند و در برقراری پیوندهای مستقیم با توده مردم نیز ناکام ماند؛ نمیشد هم به زور محض متوسل شد. برخلاف آن’ خودگردانیِ در حال تکوین کارگران درست در میانۀ حیات روزانه توده مردم موجودیت یافت و ازاینرو از سرزندگی و بالقوگیهای انقلابی نویدبخشی برخوردار بود. بااینحال نیروی آن در مقیاس ملی بسیار محدود بود، بالاخص با توجه به اینکه درخصوص نگرش سربازان در جبهه جنگ همچنان تردید وجود داشت. اکثریت کارگران نیز، که در پایتخت’ یک قلمرو بسته خودمختاری ایجاد کرده بودند، هنوز شروع نکرده بودند به اینکه احساسات بلاواسطه و دادخواهیهای خود را به برنامههای انقلابی فکرشده ترجمه کنند. کارگران، به استثنای معدودی، قادر نبودند برای خطمشی کمیته اجرایی در قبال مسئله قدرت’ بدیلی پیش بگذارند، هرچند که رادیکالیسم نهفتهشان در چند موضوعِ مشخص نمودهایی یافت. بااینحال حکومت موقت حتی همین نیروی ناچیز میلیشیای کارگری را هم نمیتوانست نابود کند، چرا که خودِ آن و کمیته دوما از همان آغاز درصدد کسب مشروعیت انقلابی بودند. اینگونه بود که تعارض بنیادین میان این دو قدرت، به طرز عجیبی، به بلعیده شدن یکی توسط دیگری و انقطاع بلافاصلۀ تعارض منجر نشد.
خطمشی کمیته اجرایی شورا سرنخ مهمی درخصوص وضعیت موقت پات[۹۱] در این تعارض به دست میدهد. کمیته اجرایی، که از تلاش برای تصرف قدرت به اتکاء پشتیبانی انبوه و درهمشکننده خیزشگران در پتروگراد امتناع میکرد، خودخواسته به رقیبش کمک کرد تا قدرتش را استقرار بخشد. اما این خطمشی سازشکارانه، که انتقادات تندوتیزی را از سوی کارگران برانگیخت، بر بینشهای سیاسی صحیحی متکی بود. شورای پتروگراد نمیتوانست بدون راه انداختن یک جنگ داخلی’ قدرت را تصرف کند. تصمیم شورا به تصرف قدرت در ماه مارس، یعنی زمانی که نیروهای انقلابی هنوز به قدر کافی استوار نشده بودند، و ارتش در جبهه هنوز بالقوه میتوانست نیرویی قابلتوجه علیه پایتخت باشد، پایانی فاجعهبار را برای انقلاب رقم میزد.[۹۲] ازاینرو پدیدار شدن قدرت دوگانه پس از انقلاب فوریه بازتاب دقیقِ روابط سیاسی میان سه گروه حکومت موقت، کمیته اجرایی شورا، و کارگران پتروگراد بود.
پینوشتها
[۱] . م. برای شرحی از قیام فوریه ۱۹۱۷ در پتروگراد، و پیامدهای سیاسی بلافصل آن، نگاه کنید به مقالۀ «انقلاب فوریه ۱۹۱۷ روسیه» از همین نویسنده، منتشرشده در «وبسایت نقد اقتصاد سیاسی».
[۲] A. V. Peshekhonov, “Perviya nedeli: iz vospominanii o revoliutsii,” Na chushoi storone, 1 (1923): 272-74.
همچنین نگاه کنید به گزارشهای ارائه شده به کمیسیون نظامی کمیته دوما درباره غارتها
“Fevral’skaia revoliutsiia v Petrograde (28 fevralia-1marta 1917 g.),”Krasnyi arkhiv, 1930, no. 4-5 (41-42), pp. 65, 66, 71, 74.
. [3] م. رحمان افشاری پیشنهاد کرده است در مواقعی که درج ویرگول اشتباه است، یا دستکم میتوان گفت لزومی ندارد، از علامت آپسترف برای نشان دادن وقفه استفاده شود. در ترجمه مقالۀ حاضر از این پیشنهاد تبعیت کردهام.
[۴] “Fevral’skaia revoliutsiia v Petrograde,” pp. 63, 64, 67, 75, 76, 77.
[5]. مسئله نظامی – یا چنانکه در آن زمان میگفتند، soldatskii vopros – از مسئله میلیشیاها مهمتر بود، از این لحاظ که مستقیماً به شکلگیری یک قدرت انقلابی ربط پیدا میکرد. لازم است که توالی رویدادها از تشکیل کمیسیون نظامی تا صدور فرمان شماره ۱ و پیامد آن و رویکردهایی که کمیته دوما، کمیته اجرایی شورا، و توده سربازان در قبال soldatskii vopros پیش گرفتند به تفصیل مورد مطالعه و تحلیل انتقادی قرار گیرد. این مسئله البته در مجال این مقاله نمیگنجد.
[۶] . برای تحلیل پیدایش قدرت دوگانه نگاه کنید به این مقاله من،
“The Problem of Power in the February Revolution of 1917 in Russia,” Canadian Salvonic Papers, 14, no. 4 (Winter 1972): 611-32.
[7] . بهعنوان نمونه نگاه کنید به
Leonard Schapiro, “The Political Thought of the First Provincial Government,” Oskar Anweiler, “The Political Ideology of the Leaders of the Petrograd Soviet in the Spring of 1917,”
و حاشیهنویسی Bertram D. Wolfe بر این دو مقاله، همگی در
Richard Pipes, ed., Revolutionary Russia (Cambridge, mass., 1968).
وُلف به اهمیت جنبش تودهای اذعان دارد، با این حال تحلیل او از صرف انتساب واژه stikhiia به آن فراتر نمیرود (م. stikhiia را میتوان به «نیروهای آشوبناک طبیعتگون» ترجمه کرد.) یک استثناء شایان ذکر در این میان مطالعهای است که John Boyd درخصوص خاستگاههای فرمان شماره ۱ به انجام رسانده و در آن با بهره جستن از دستاوردهای اخیر مورخان شوروی، بالاخص V. I. Miller، تعامل میان دو مرکز قدرت در بالا و توده سربازان در پایین را توضیح داده است. نگاه کنید به
John R. Boyd, “The Origins of Order No. 1,” Soviet Studies, 19, no. 3 (January 1968): 359-72.
[8] . لازم است در اینجا به مقالهای کمتر شناخته شده اما مهم از مورخی ژاپنی اشاره کنم:
– Wada haruki, “Nigatsu kakumei” (“The February Revolution”), in Eguchi Bokuro, ed., Roshiya kakumei no kenkyu (A Study of the Russian Revolution) (Tokyi: Chuo koronsha, 1968).
این مقاله ادای سهم مهمی در تاریخنگاری انقلاب فوریه است، هرچند در چند نکته با مولف اختلاف نظر دارم. وادا مسئله میلیشیا را نیز به بحث میگذارد، اما پرداخت او نه تحلیلی که توصیفی است، و این مسئله را مشخصا به خاستگاههای قدرت دوگانه ربط نمیدهد.
[۹] N. N. Sukhanov, Zapiski o revoliutsii, 7 vols. (Berlin, Petrograd, and Moscow, 1922-23), 1:132.
[10] . هویت دستکم سه تن از کمیسرهای منتصب معلوم است: آ. شلیاپنیکف (بلشویک) برای منطقه وایبرگ، آ. و. پِشِخُنُف («سوسیالیست مردمی») برای منطقه پتروگراد، و سورین (سوسیال روُلوسیونر) برای منطقه لِسنُی. نگاه کنید به:
– A. Shliapnikov, Semnadtsatyi god, 4 vols. (Moscow and Petrograd, 1923-31), 1:154.
بعدا کاشف به عمل آمد که سورین سابقا عامل اُخرانا (پلیس مخفی تزار) بوده است. نگاه کنید به:
– V. M. Zenzinov, “Fevral’skie dni,” Novyi Zhurnal, no. 35 (1953), p. 220.
پشخنف تا روز بعد از این تصمیم مطلع نشد (Peshekhonov, “Pervyia nedali,” p. 266). مکانهایی که به عنوان ستادهای منطقهای تعیین شدند’ تا پیش از انقلاب مراکز قانونی سازمانهای کارگری بودند، از قبیل دفاتر صندوقهای ازکارافتادگی کارگران و انجمنهای تعاونی در کارخانههای بزرگ، بازارهای سهام، یک مدرسه شبانه، سالنهای غذاخوری کارخانههای بزرگ، و دفتر خدمات اجتماعی (office of social work). تنها هفت ستاد منطقهای تعیین شد. (م. این حرف نویسنده با جمله قبل ناسازگار مینماید. شاید منظور این است که از میان ستادهای منطقهای فقط هفت عدد در ساختمانهایی برقرار شدند که پیشتر چنین کاربریهایی نداشتهاند.) نگاه کنید به Izvestiia Petrogradskogo Soveta Rabochikh deputatov (زین پس به اختصار Izvestiia)، متمم شماره ۱ (۲۸ فوریه ۱۹۱۷).
[۱۱] Shiliapnikov, Semnadtsatyi god, 1:154.
[12] Izvestiia revoliutsionnoi nedali, no. 2 (Feb. 28, 1917).
[13]. همان. کمیسیون نظامی کمیته دوما همچنین کریژانوسکی را به ریاست میلیشیای شهر منصوب کرد (“Fevral’skaia revoliutsiia v Petrograde,” p. 99)
[14] E. N. Burdzhalov, Vtoraia russkaia revoliutsiia: Vosstanie v Petrograde (Moscow, 1967), p. 272.
همچنین نگاه کنید به:
– Rech’, no. 55 (Mar. 5, 1917), p. 3.
[15] Burdzhalov, Vtoraia russkaia revoliutsiia, p. 272.
[16] Z. Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii: Vospominaniia,” Boyle, 29 (1925): 162.
با اطمینان نمیتوان گفت که دومای شهر برای تمامی مناطق پتروگراد ستادهای منطقهای تعیین کرده باشد. کلسن فقط از چهار مرکز منطقهای نام میبرد. مقایسه میان این فهرست و فهرست ستادهای منطقهای تعیینشده توسط کمیته اجرایی شورا نتیجه جالبی را نشان میدهد. شورا بر بخشهای کارگری متمرکز بود، حال آنکه دومای شهر تاکیدش را بر مرکز اداری شهر گذاشته بود.
[۱۷] Burdzhalov, Vtoraia russkaia revoliutsiia, p. 272.
سایر موسساتی که از میلیشیای شهر پشتیبانی کردند عبارت بودند از «انجمن فنی متحد روسیه»، «انجمن فناوری»، «مهندسان برق»، «مهندسان عمران»، و «انجمن فلزکاران».
[۱۸] Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii,” p. 162; Rech’, no. 55 (Mar. 5, 1917), p. 3.
متعاقبا، در ۱۱ مارس، ستاد مرکزی میلیشیای شهر به gradonachal’stvo منتقل شد.
[۱۹] Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii,” p. 163.
[20] Burdzhalov, Vtoraia russkaia revoliutsiia, p. 272; Rech’, no. 55 (Mar. 5, 1917), p. 3.
[21] I. P. Leiberov, “Petrogradskii proletariat vo vseobshchei politicheskoi stachke 25 fevralia 1917 g.,” in Oktiabr’ I grazhdanskaia voina v SSSR: Sbornik statei k 70-letiiu akademika I. I. Mintsa (Moscow, 1966), p. 39.
[22] V. I. Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardii i rabochei militsii (Moscow and Leningrad, 1965), pp. 43-44.
[23] G. I. Zlokazov, “O zasedanii petrogradskogo Soveta rabochikh i soldatkikh deputatov,” in Oktiabr’ I grazhdanskaia voina v SSSR, p. 50.
[24] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, PP. 43-44; Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii,” p. 175.
[25] Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii,” p. 175.
[26] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, PP. 56.
[27]. همان، ص. ۴۴
[۲۸]. همان. در Izvestiia, no. 3 (Mar. 2 1917), p. 3 تشکیل یک میلیشیا در کارخانههای آیواز و اُلد پارویانِن گزارش شده است.
[۲۹] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, PP. 44.
[30] Raionnye sovety Petrograda v 1917 godu, 3 vols. (Moscow, 1966), 3:180-81.
[31] “Fevral’skaia revoliutsiia v Petrograde,” p. 96.
[32] Izvestiaa, no. 2 (Mar. 1, 1917), p. 3.
[33] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, PP. 44; Raionnye sovety Petrograda, 1:365.
[34] Izvestiaa, no. 4 (Mar. 3, 1917), p. 4.
اینکه انتخاب Izvestiia این بود که خبر تشکیل میلیشیای شهر در منطقه واسیلیوسکی را کار کند و تشکیل میلیشیای کارگری را در این منطقه به تمامی نادیده بگیرد قابل ملاحظه است.
[۳۵] Raionnye sovety Petrograda, 1:365.
[36] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, PP. 45.
در اواخر مارس یک بلشویک دیگر، ایوانف، جایگزین سرگیف شد.
[۳۷] Velikaia Oktiabr’skaia Sotsialisticheskaia Revoliutsiia: Dokumenty I materialy, 6 vols. (Moscow, 1957-59), vol. 1: Revoliutsionnoe dvizhenie v Rossii posle sverzheniia samoderzhaviia (Moscow, 1957), pp. 455-56.
[38] Raionnye sovety Petrograda, 1:73.
[39] . م. توجه داشته باشید که «منطقه پتروگراد» نام یکی از مناطق شهر پتروگراد است، چنانکه مسکو، که خود نام یک شهر است، نام یکی از مناطق پتروگراد نیز است. وایبرگ و واسیلیوسکی از دیگر مناطق شهر پتروگراد در آن برهه زمانی بودند. برای مشاهده موقعیت جغرافیایی این مناطق نگاه کنید به نقشه پیوست مقاله.
[40] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, PP. 44.
[41] Peshekhonov, “Pervyia nedeli,” pp. 266-67.
[42]. پس از آنکه کمیته دوما تصمیم گرفت قدرت را به دست گیرد، میلیوکف تمام تلاش خود را کرد تا با احتراز از مداخله شورای پتروگراد’ مشروعیت حکومت جدید را به نحوی انحصاری استقرار بخشد. او در سخنرانیهایش خطاب به سربازان در ۲۸ فوریه نسبت به خطر «قدرت دوگانه» هشدار داد، عبارتی که نخستین بار توسط او به کار رفت و بعدا متداول شد. نگاه کنید به
Izvestiia revoliutsionnoi nedeli, no. 2 (Feb. 28, 1917).
[43] Izvestiia, no. 2 (Mar. 1, 1917), p. 3.
این اعلامیه، با مختصر تغییراتی، در Izvestiia, no. 3 (Mar. 2, 1917), p. 4 نیز منتشر شد.
[۴۴] Peshekhoniv, “Pervyia nedeli’” p. 271.
[45] . همان، ص. ۳۰۴.
[۴۶] . همان، صص. ۵-۳۰۴.
[۴۷] . همان، ص. ۳۰۵. معلوم نیست انتخابات کمیته شهروندان در منطقه تا چه اندازه گسترده بوده است، این کمیته چه روابطی با کمیته دوما یا میلیشیای شهر برقرار داشته است، متعاقبا بر آن چه رفته است، یا آیا در دیگر مناطق شهر پتروگراد نیز سازمانهای مشابهی وجود داشته است یا نه.
[48] . همان، ص. ۳۰۶. رابطه میان فرمانده منصوب کمیسیون نظامی و میلیشیای شهر روشن نیست. باید اذعان داشت که در شواهد موجود در خصوص رابطه میان کمیساریای پشخنف و میلیشیای شهر خلائی از این لحاظ وجود دارد. پس از آنکه کمیته دوما کنترل کمیسیون نظامی را، که به ابتکار عمل شورا ایجاد شده بود، به دست گرفت، کمیسیون نظامی تلاشهایی کرد تا با تخصیص واحدهایی به مناطق مختلف نظم را اعاده کند. این تلاشها البته بیاثر ماند، چرا که مشغولیت عمده کمیسیون نظامی وظایفی بود که اولویت بیشتری داشتند: اشغال و محافظت از مواضع و ساختمانهای مهم به لحاظ راهبردی، و اعاده انضباط نظامی در واحدهای ارتش.
[۴۹] crowd
[50] self-government
[51] . همان، صص. ۸۹-۲۸۸، ۲۹۵، ۲۹۹.
[۵۲] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, P. 45; Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii,” p. 172.
[53] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, PP. 45-46.
[54] . به استثناء دو منطقه رُژدِنستوِنسکی و کُلُمنا، اینکه میلیشیای شهر چگونه اتوریتهاش//اقتدارش را به مناطق بست داد با جزییات معلوم نیست.
[۵۵] Izvestiia, no. 4 (Mar. 3, 1917), pp. 4-5.
[56] Izvestiia, no. 3 (Mar. 2, 1917), p. 4.
[57] G. I. Zlokazov, Petrogradskii Sovet rabochikh I soldatskikh deputatov v period mirnogo razvitiia revoliutsii (fevral’-iiun’ ۱۹۱۷ g.) (Moscow, 1969), p. 53.
[58] Zlokazov, “O zasedanii Petrogradskogo Soveta,” pp. 53-55.
[59] Izvestiia, no. 2. (Mar. 1, 1917), p. 3.
[60] Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii,” p. 167.
[61] . همان، ص. ۱۶۷.
[۶۲] . همان، ص. ۱۶۸؛ Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, P. 48.
[63] “Protokoly Isp. Kom. Petrog. Sov. Rab. I Sol. Sep. za 3-11 marta 1917 g.,” in “Fevral’skaia revoliutsiia v dokumentakh,” Proletarskaia revoliutsiia, 1923, no. 1 (1), p. 324.
[64] Raionnye sovety Petrograda, 1:124.
[65] . همان، ۲:۹۶
[۶۶] philistine
[67] Revoliutsionnoe dvizhenie v Rossii posle sverzheniia samoderzhaviia, p. 488.
[68] Raionnye sovety Petrograda, 1:83-84.
[69] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, P. 52.
[70] city
[71] . همان، ص. ۵۵؛ Raionnye sovety Petrograda, 1:86, 2:111. حقوقی که عضو میلیشیا به ازای ساعات کارش در میلیشیا از کارفرما دریافت میکرد ظاهرا بر مبنای نرخ کامل محاسبه نمیشد. کارگران کارخانه پوتیلف فقط نیمِ نرخ کامل را طلب کردند. (م. یعنی اگر دستمزد یک کارگر کارخانه پوتیلف به ازای هر ساعت یک روبل بوده است، برای ساعاتی که به کار میلیشیا مشغول بوده است نیم روبل میگرفته است).
[۷۲] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, pp. 57-58.
[73] . همان، صص. ۵۵-۵۶.
[۷۴] . همان، ص. ۵۷.
[۷۵] Peshekhonov, “Pervyia nedeli,” pp. 273-74.
[76] “Fevral’skaia revoliutsiia v Petrograde,” pp. 64, 67, 69, 76, 90.
[77] Petrograd Garrison
[78] barracks
[79] Burdzhalov, Vtoraia russkaia revoliutsiia, p. 275.
بوید میگوید این فرمان در ۲۷ فوریه صادر شد (“The Origins of Order No. 1,” p. 362). از آنجا که کمیته دوما تازه ساعت ۲ بامداد ۲۸ فوریه کنترل کمیسیون نظامی را به دست گرفت، فرمان نمیتواند در ۲۷ فوریه صادر شده باشد.
[80] M. Rafes, “Moi vospominaniia,” Byloe, 19 (1922): 193; Zlokazov, “O zasedanii Petrogradskogo Soveta,” pp. 58-60.
جالب است که در صورتجلسه نشست شورا، که در Izvestiia منتشر شد، هیچ اشارهای به این مباحثه نشده است. نگاه کنید به
Izvestiia, no. 2 (Mar. 1, 1917), p. 2.
[81] “The Origins of Order No. 1,” pp. 362-72; V. I. Miller, “Nachalo demolratizatsii staroi v dni fevral’skoi revoliutsii (Zesedanie Petrogradskogo Soveta 1 marta 1917 g. I prikaz No. 1),” Istoriia SSSR, 1966, no. 6, pp. 26-43.
[82] Izvestiia, no. 3 (Mar. 2, 1917), p. 1.
[83] Izvestiia, no. 5 (Mar. 4, 1917), p. 4.
[84] Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, pp. 50-51.
مقایسه میان این ارقام و مجموع تعداد سلاحهایی که طی قیام به دست خیزشگران افتاد به این نتیجه آشکار می انجامد که فراخوان کریژانووسکی ابداً تاثیری نداشته است و خیزشگران سلاحهاشان را پیش خود نگاه داشتند. به گفته ای. ای. مینتس، سلاحهایی که خیزشگران از زرادخانه غنیمت گرفتند بهتنهایی به ۴۰ هزار تفنگ و ۳۰ هزار سلاح کمری بالغ میشد، بگذریم از سلاحهایی که از اسلحهخانههای هنگها به دست آمد. بیش از ۲ هزار فشنگ و ۲ میلیون خشاب به دست توده مردم افتاد. نگاه کنید به
- I. Mints, Istoriia Velikogo Oktiabria, 3 vols. (Moscow, 1967), vol. 1: Sverzhenie samoderzhaviia, p. 538.
به علاوه، کارگران کارخانه اسلحهسازی سِسترُرِتسک بیشتر سلاحهایی را که از انبارهای کارخانه به چنگ آورده بودند به خیزشگران پتروگراد دادند (۱۲۴۷ تفنگ جنگی، ۴۸ تفنگ شکاری، ۶۴ سلاح کمری، و ۱۰۰ هزار خشاب). نگاه کنید به
- A. Tsybul’sky, “Rabochie sestroretskogo zavoda v 1917 g.,”Istoriia SSSR, 1957, no. 4, p. 144.
دیگر اینکه، با وجود مخالفت کمیته دوما و نیز کمیته اجرایی شورا، کمیسیون نظامی مجاب شد تا (تحت فشار شدید خیزشگران) سلاحهایی که به کنترلش درآمده بود را به خیزشگران تسلیم کند. زلاکازُف اظهار داشته است که کمیسیون نظامی در فاصله ۲ مارس تا ۴ مارس، ۲۴ هزار تفنگ و ۴۰۰ هزار خشاب به کارگران داد. نگاه کنید به
Zlokazov, Petrogradskii Sovet rabochikh I soldatskikh deputatov, p. 55.
[85] Modus Vivendi;
م. محمدرضا دبیری در مقاله «اعاده حاکمیت ایران بر جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک» Modus Vivendi را اینگونه شرح میدهد: Modus Vivendi یک اصطلاح لاتین، و مرکب از دو کلمه”Modus” ، بهمعنای «رویه و روش»، و “Vivendi”، بهمعنای «زندگی کردن»، است. این ترکیب در معنای عام بهمفهوم توافق در موضوعی است که در مورد آن عقاید متفاوتی وجود دارد. در اصطلاح انگلیسی شاید بتوان از آن تحتعنوان “Agree to Disagree” یاد کرد. M. V. معمولا در مقابل “Modus Operandi”، بهمعنای «روش کار»، استفاده میشود. اگر بخواهیم آن را تحت اللفظی معنا کنیم، میتوان آن را به «راه زندگی کردن» ترجمه کرد. یا در یک معنای سلیقهای شاید بشود از آن تحت عنوان «وفاق موقت و مماشاتی» برای رسیدن به یک توافق کامل یاد کرد. ولی “Modus Vivendi” در کاربردهای سیاسی، حقوقی و یا دیپلماتیک مفاهیم متفاوتی دارد. در مسائل سیاسی بهمفهوم «ترتیبات موقتی» است. در این چهارچوب میتوان در یک موضوع از قلمرو مورد مناقشه، از قبیل محیط زیست و غیره، توافق های موردی و یا موقتی کرد. همانند آنکه کشورهای ساحلی دریای خزر بدون توافق در رژیم حقوقی دریای خزر، که مبنای چگونگی حاکمیت و صلاحیت سرزمینی است، توافق کردهاند که برای حفظ ماهیان خاویاری، بهمدت ۵ سال برای صید ماهی سهمیه و محدودیتهایی قائل شوند، و یا مثلا برای آلودگی دریای خزر از مدلهای برنامه عمران ملل متحد استفاده کنند. این توافقات، که مبنای عمل نیز قرار گرفتهاند، هیچگاه به مراحل تصویب پارلمان و الحاق، مانند سایر معاهدات تعهدآور، نرسیدهاند.
[86] Zlokazov, “O zasedanii Petrogradskogo Soveta,” p. 52.
[87] Izvestiia, no. 2 (Mar. 1, 1917), p. 3.
[88] Revoliutsionnoe dvizhenie v Rossii sverzheniia samoderzhaviia, p. 462.
[89] Kel’son, “Militsiia fevral’skoi revoliutsii,” p. 175.
[90]. تسلیم سلاح به کارگران در آوریل متوقف شد، و این زمانی بود که فرمانده منطقه نظامی پتروگراد، ژنرال کُرنیلُف، مانع از دسترسی میلیشیای شهر به زاغههای مهمات شد. استارسِف میگوید میلیشیای کارگران در فاصله مارس تا نیمه آوریل حداقل هزار تفنگ و ۶۵۰ سلاح کمری از میلیشیای شهر دریافت کرد. نگاه کنید به
Startsev, Ocherkhi po istorii Petrogradskoi Krasnoi gvardi, pp. 54-55.
[91] Stalemate; م. وضعیتی در بازی شطرنج است که حریفی که نوبت حرکت با او است، بیآنکه شاهش در معرض کیش باشد، هیچ حرکت قانونیای نداشته باشد. طبق قوانین شطرنج چنین وضعیتی مساوی محسوب میشود.
[۹۲]. برای بحثی مفصلتر در این باره نگاه کنید به مقاله من
“The Problem of Power in the February Revolution of 1917 in Russia.”
هاسِگاوا، تسُیوشی. «تشکیل میلیشیا در انقلاب فوریه: جنبهای از خاستگاههای قدرت دوگانه»، ترجمهٔ خسرو آقایی، دموکراسی رادیکال، ۱۱/۱۲/۱۴۰۳، دریافت از: https://radicald.net/2qq2