لوکاچ، زمانمندی، پرولتاریا
توضیح مترجم: این متن ترجمهی بخشی از فصل سوم کتاب محرومیت از جهان نوشتهی فرانک فیشبک است. در متن «ژیژک و سرمایهداری» نوشتهی متیو شارپ و جف بوشه (ترجمهی خانم مریم تقوی) که هفتهی گذشته در سایت دموکراسی رادیکال منتشر شد، ضمن نقد کوششهای ژیژک برای نظرورزی دربارهی سرمایهداری، به این نکته اشاره شده است که ژیژک در این مورد از لوکاچ پیروی میکند. متن پیشِ رو نشان میدهد که بر خلاف آنچه متیو شارپ و جف بوشه القا میکنند، نقد آنها دستکم به لوکاچ وارد نیست، زیرا نهتنها چارچوب مفهومی لوکاچ فاقد مفاهیمی برای درک و نقد نظام تولید سرمایهدارانه نیست، بلکه لوکاچ دقیقا از خلال نقد اقتصاد سیاسی به مفهوم سوبژکتیویته و پرولتاریا بهمثابه سوژه-ابژهی تاریخ میرسد: چنانکه خواهیم دید، لوکاچ به صراحت تأکید میورزد که در نظام سرمایهداری برخلاف نظامهای تولید پیشاسرمایهداری، تولیدکنندهی مستقیم (کارگر) سوژهای دچار شقاق است: سوژهای که در بطن رابطهی کار-سرمایه از خود به مثابه یک ابژه (نیروی کار به مثابه کالا) آگاه میشود.
***
بهرغم فرسودهشدن برخی درونمایههای کتاب لوکاچ، تاریخ و آگاهی طبقاتی، نظیر برداشت او از نقش تاریخی پرولتاریا درمقام سوژه-ابژهی تاریخ، اگر تز مهمی در این کتاب وجود داشته باشد که در مارکسیسم معاصر دوام آورده است، بهنظر من، تز مربوط به سرشت فضامند و فضامندکنندهی سرمایه است. این تز را در فرانسه، آنری لوفور در قالب تحلیلی از تولید سرمایهدارانهی «فضای انتزاعی» تکرار کرده است، و در دورهای نزدیکتر به ما، همین کار را فردریک جیمسون کرده است، کسی که در منطق فرهنگی سرمایهداری متأخر مینویسد: «فکر میکنم، دستکم بر مبنای تجربه، میتوان ادعا کرد که زندگی روزمرهی ما، تجربهی روانیمان، زبانهای فرهنگیمان امروزه، برخلاف دوران مدرنیسم نخبهگرا[۲]، بیشتر تحت سیطرهی مقولات مربوط به فضا هستند تا مقولات مربوط به زمان.» پری اندرسن نیز ضمن تفسیر جیمسون مینویسد: «فضاست که بر تخیل پست-مدرن فرمان میراند.» او به این ترتیب فقط تشخیص جیمسون را [تشخیص به معنای پزشکی] تکرار میکند، و وقتی مینویسد: «در شکلگیری دوران پست-مدرن، استیلای فضا بر زمان در عدم تعادلی مداوم است»، صرفا تفاوتی ظریف در آن ایجاد میکند.
در اینجا با تشخیص فضامندسازی فزایندهی زندگی اجتماعی، ساختارهای زندگی روزمره، زندگی روانی و مناسبات اجتماعی مواجهیم. این تشخیص پزشکی، زمانی که جیمسون صورتبندیاش میکند، در مورد دوران معاصر ما، که جیمسون آن را «پست-مدرنیته» مینامد، معتبر به نظر میرسد. اما همین تشخیص فضامندسازی فزاینده را نخستین بار لوکاچ مطرح کرد، و آنهم درست در هنگامهی مدرنیته، هرچند در این مورد بیشتر میبایست از حاشیهی «مدرنیسم نخبهگرا» سخن گفت. از این دیدگاه، باید گفت «پست-مدرنیته» کاری نکرده است جز پیگیری و البته تعمیق و تعمیم فرایندی که پیش از آن شروع شده است. اما این پرسش مربوط به دورهبندی در اینجا پرسش ما نیست، و من قبل از هر چیز قصد دارم به خود متن لوکاچ بازگردم، یعنی به تاریخ و آگاهی طبقاتی، متنی که در آن این تز مربوط به فضامندسازی فزاینده و نفی زمان از طریق فضا بهمنزلهی دو پدیدهی سنخنمای جوامع تحت حکومت سرمایهداری، با قوت توضیح داده شده است […]
دریافت پادکست «لوکاچ، زمانمندی، پرولتاریا» نوشتهی فرانک فیشبک
دریافت مقالهی «لوکاچ، زمانمندی، پرولتاریا» نوشتهی فرانک فیشبک